حالت و صفت شیشه جان. نازک مزاجی. (یادداشت مؤلف) : سالم از سنگلاخ تن یک بار با همه شیشه جانی آمده ام. صائب تبریزی (از آنندراج). از کمان نرم بر من زور چندین می رود شیشه جانیهای من دارد شلائین دست را. صائب تبریزی (از آنندراج). رجوع به شیشه جان شود
حالت و صفت شیشه جان. نازک مزاجی. (یادداشت مؤلف) : سالم از سنگلاخ تن یک بار با همه شیشه جانی آمده ام. صائب تبریزی (از آنندراج). از کمان نرم بر من زور چندین می رود شیشه جانیهای من دارد شلائین دست را. صائب تبریزی (از آنندراج). رجوع به شیشه جان شود
منسوب به شاه جان، نام مرو که پایتخت خراسان بوده است، (دزی ج 1 ص 717) : شمس المعالی دو هزار مرد از کردان شاهجانی بمدافعت او فرستاد تا او را از آن حدود ازعاج کردند، (ترجمه تاریخ یمینی)، رجوع به شاه جان شود
منسوب به شاه جان، نام مرو که پایتخت خراسان بوده است، (دزی ج 1 ص 717) : شمس المعالی دو هزار مرد از کردان شاهجانی بمدافعت او فرستاد تا او را از آن حدود ازعاج کردند، (ترجمه تاریخ یمینی)، رجوع به شاه جان شود
ظاهراً به پارچه های لطیفی که از مرو بدست می آمده است اطلاق شده و در قرن دهم این کلمه بطور مطلق به معنی قماش لطیف بکار رفته است، (دزی ج 1 ص 717 بنقل از لطایف ثعالبی ص 119)
ظاهراً به پارچه های لطیفی که از مرو بدست می آمده است اطلاق شده و در قرن دهم این کلمه بطور مطلق به معنی قماش لطیف بکار رفته است، (دزی ج 1 ص 717 بنقل از لطایف ثعالبی ص 119)
اطاق آینه کاری. (یادداشت مؤلف) : همچو سنگ منجنیقی آمدی آن سخن بر شیشه خانه او زدی. مولوی. رفتم به شیشه خانه و چیدم به پیش او الوان زجاج پر می گلرنگ یک قطار. ارادت خان واضح (از آنندراج)
اطاق آینه کاری. (یادداشت مؤلف) : همچو سنگ منجنیقی آمدی آن سخن بر شیشه خانه او زدی. مولوی. رفتم به شیشه خانه و چیدم به پیش او الوان زجاج پر می گلرنگ یک قطار. ارادت خان واضح (از آنندراج)
عمل و صفت شیشه باز. (یادداشت مؤلف). شعبده بازی با گوی و ساغر. (ناظم الاطباء). فنی است از رقاصی که رقاصان شیشه و صراحی پر از آب و گلاب بر سر گذارند و رقص بنیاد کنند و با وصف حرکات رقص شیشه از سر نمی افتد و اگر بیجا شود به حرکات اصول بر گردن و بازو بگیرند و نگاه دارند. (آنندراج) (غیاث) ، عملی مانند سینما. قسمی سینما در قدیم که اصل سینمای امروزین است. چیزی شبیه به سینمای امروز ولی فانوس خیال نیست چه فانوس خیال همین شهر فرنگ امروز است. این بازی جزو بازیهای ریدک خوش آرزو آمده و مراد قسمی سینما بوده که با شیشه و نورمی کرده اند و فانوس خیال نوعی از آن است و جام باز و جام بازی نیز همان است. (یادداشت مؤلف) : بر آن شیشه دلان از ترکتازی فلک را پیشه گشته شیشه بازی. نظامی. فغان زین چرخ کزنیرنگسازی گهی شیشه کند گه شیشه بازی. نظامی. برون آمد ز پرده سحرسازی شش اندازی بجای شیشه بازی. نظامی. شیشه بازی ّ سرشکم نگری از چپ و راست گر به این منظر بینش نفسی بنشینی. حافظ. شکسته بر سر هم از ره شوخی و بیباکی هزاران دل به مشق شیشه بازی شاهد نازش. شفیع اثر (از آنندراج). ، حقه بازی. (آنندراج)
عمل و صفت شیشه باز. (یادداشت مؤلف). شعبده بازی با گوی و ساغر. (ناظم الاطباء). فنی است از رقاصی که رقاصان شیشه و صراحی پر از آب و گلاب بر سر گذارند و رقص بنیاد کنند و با وصف حرکات رقص شیشه از سر نمی افتد و اگر بیجا شود به حرکات اصول بر گردن و بازو بگیرند و نگاه دارند. (آنندراج) (غیاث) ، عملی مانند سینما. قسمی سینما در قدیم که اصل سینمای امروزین است. چیزی شبیه به سینمای امروز ولی فانوس خیال نیست چه فانوس خیال همین شهر فرنگ امروز است. این بازی جزو بازیهای ریدک خوش آرزو آمده و مراد قسمی سینما بوده که با شیشه و نورمی کرده اند و فانوس خیال نوعی از آن است و جام باز و جام بازی نیز همان است. (یادداشت مؤلف) : بر آن شیشه دلان از ترکتازی فلک را پیشه گشته شیشه بازی. نظامی. فغان زین چرخ کزنیرنگسازی گهی شیشه کند گه شیشه بازی. نظامی. برون آمد ز پرده سحرسازی شش اندازی بجای شیشه بازی. نظامی. شیشه بازی ّ سرشکم نگری از چپ و راست گر به این منظر بینش نفسی بنشینی. حافظ. شکسته بر سر هم از ره شوخی و بیباکی هزاران دل به مشق شیشه بازی شاهد نازش. شفیع اثر (از آنندراج). ، حقه بازی. (آنندراج)
مقابل سنگ جان. کنایه از نازک مزاج. (آنندراج). آنکه بسیار احتیاط سلامت و جان خویش کند. (امثال و حکم دهخدا) : تاجر ترسنده طبع شیشه جان در طلب نی سود بیند نه زیان. مولوی. هر شیشه جان خزینۀ اسرار عشق نیست ناموس شیشه ای است که در بار عشق نیست. صائب تبریزی (از آنندراج). رجوع به شیشه دل شود
مقابل سنگ جان. کنایه از نازک مزاج. (آنندراج). آنکه بسیار احتیاط سلامت و جان خویش کند. (امثال و حکم دهخدا) : تاجر ترسنده طبع شیشه جان در طلب نی سود بیند نه زیان. مولوی. هر شیشه جان خزینۀ اسرار عشق نیست ناموس شیشه ای است که در بار عشق نیست. صائب تبریزی (از آنندراج). رجوع به شیشه دل شود